چهارشنبه 8 رمضان
امروز صبح خیلی کار داشتیم زهرا سادات رو زود از خواب بیدار کردم صبحنشو خورد و باهم به دنبال کارهامون رفتیم برای اینکه بابای زهرا سادات به مامان جونی اینا گفته بود که پنجشنبه خانوک چندتا از همسایه هارو دعوت کنه و افطاری بدن و ما رفتیم که وسایل افطاری و غذا رو بخریم و بعد از اینکه کارمون تموم شد رفتیم خونه مامانی و مامانی هم داشت میوه های افطاری خودشون که تو تالار برج بود میشست که زهرا سادات به مامانی در شستن میوه ها کمک میکرد تا عصر خونه مامانی بودیم و بعد به خونه خودمون اومدیم و حمام کردیم تا اینکه بابای زهرا سادات اومد و با هم به تالار رفتیم اونجا زهرا سادات کلی با بچه ها بازی کرد و بعد از اون خاله ها گفتن که بریم پارک و با مامانی اینا رفتیم...
نویسنده :
مامان حمیده
14:47