زهراسادات مهدویزهراسادات مهدوی، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

خاطرات من و زهرا

سفر به مشهد مقدس

1392/4/10 21:20
نویسنده : مامان حمیده
186 بازدید
اشتراک گذاری

صبح شنبه بعد از تمییز کردن خونه که از شب قبل که تولد زهرا سادات بود و حسابی همه جا کثیف شده بود وسایل سفرمون رو آماده کردیم و ظهر که بابای زهرا سادات اومد ساعت ٤ به طرف مشهد راه افتادیم و اول به خانوک رفتیم و چادر مسافرتی رو از خونه مامان جونی برداشتیم و بعد به راور رسیدیم شام شب تو راهمون رو خریدیم و دوباره به سمت مشهد راه افتادیم تا اینکه به نای بند رسیدیم و نماز خوندیم و چون هوا خیلی گرم بود خیلی زود راه افتادیم و شب ساعت ١٢ شب بود که به ایست بازرسی فردوس رسیدیم ائنجا ٣ تا ماشین ٣ تا ماشین رو داخل یه سوله میبردن و یه سگ خیلی بزرگ دور ماشین میگشت که اگر کسی مواد مخدر داره بگیره که زهرا سادات که تا اون موقع بیدار بود خیلی شوکه شد و حسابی ترسید و بعد به امام زاده ای که تو راه فردوس بود رفتیم و چادرمون رو برپا کردیم و خوابیدیم ولی از بس صدای تریلر ها و کامیون ها بود خوابمون نمیبرد و بالاخره زهرا سادات ساعت ١ نیمه شب بود که خوابش برد

 

 

 

 

روز دوم :

صبح زود از خواب پاشدیم و تو نماز خونه نماز خوندیم و به طرف مشهد راه افتادیم زهرا سادات که تا خود مشهد خواب بود وقتی رسیدیم به هتل مورد نظر که هتل دریادلان بود وسایلمون رو جا دادیم و برای نماز ظهر به حرم رفتیم وقتی به حرم رسیدیم زهرا سادات که این فضای به این بزرگی رو دیده بود از خوشحالی نمیدونست چکار کنه تا اینکه رفتیم تو رواق دارالهدایت و نماز خوندیم و چون قرار بود که بعد از نماز به باب الرضا بریم زود رفتیم ولی بابای زهرا سادات خیلی دیر کرد و هرچی ما منتظر شدیم نیومد و ما خودمون دوتایی به هتل رفتیم و تا ما رسیدیم و نهار رو برامون آوردن بابای زهراسادات هم اومد و تا عصر استراحت کردیم و برای نماز مغرب دوباره به حرم رفتیم بعد از نماز مغرب چون شب نیمه شعبان بود رفتیم اطراف حرم دور زدیم و شان خوردیم و کلی شربت و شیرینی خوردیم و بعد دوبتره به حرم رفتیم و زهرا سادات به همراه باباش رفت پابوس آقا و ساعت ١٢ بود که مراسم احیا شب نیمه شعبان شروع شد و زهرا ساداتن که تا ساعت ١ بامداد بیدار بود و با بچه ها بازی میکرد دیگه کم کم خوابش برد و تا ساعت ٣ بامداد حرم بودیم و بعد به هتل اومدیم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)