زهراسادات مهدویزهراسادات مهدوی، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره

خاطرات من و زهرا

چهارشنبه 8 رمضان

1392/4/27 14:47
نویسنده : مامان حمیده
136 بازدید
اشتراک گذاری

امروز صبح خیلی کار داشتیم زهرا سادات رو زود از خواب بیدار کردم صبحنشو خورد و باهم به دنبال کارهامون رفتیم برای اینکه بابای زهرا سادات به مامان جونی اینا گفته بود که پنجشنبه خانوک چندتا از همسایه هارو دعوت کنه و افطاری بدن و ما رفتیم که وسایل افطاری و غذا رو بخریم و بعد از اینکه کارمون تموم شد رفتیم خونه مامانی و مامانی هم داشت میوه های افطاری خودشون که تو تالار برج بود میشست که زهرا سادات به مامانی در شستن میوه ها کمک میکرد تا عصر خونه مامانی بودیم و بعد به خونه خودمون اومدیم و حمام کردیم تا اینکه بابای زهرا سادات اومد و با هم به تالار رفتیم اونجا زهرا سادات کلی با بچه ها بازی کرد و بعد از اون خاله ها گفتن که بریم پارک و با مامانی اینا رفتیم پارک که اونجا زهرا سادات با عرفان و امیر عباس و بچه های دیگه کلی بازی کردن و عرفان که با خودش فشفشه آورده بود کلی همرو هیجان زده کرد و تا آخر شب پارک بودیم_*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_ بعد به خونه اومدیم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان پريسا
28 تیر 92 0:58
سلام خوبين؟نماز و روزه هاتون قبول. منم يه وبلاگ واسه پريسا درست كردم به وبلاگ منم بيا