جمعه اخر ماه شعبان
از بعدازظهر پنج شنبه رفته بودیم جوپار و شب هم رفتیم خونه یکی از همسایه ها روضه و تا اخر شب از هوای دلپذیر جوپار لذت بردیم صبح جمعه مامانی تلفن کرد و گفت که دارن با دایی مصطفی میرن هفت باغ که از ما خواست که باهاشون بریم ما هم ظهر رفتیم اونجا همه مردا با بچه ها تو استخر اب بودن بازی میکردن که بابای زهراسادات یه کار غیر منتظره انجام داد و زهرا سادات رو بی هوا پرت کرد تو اب که دایی علی سریع زهرا سادات رو از تو اب گرفت و زهرا سادات خیلی از اب و استخر ترسید ولی خب به خیر گذشت و تا عصر که مامانی میخواست فرشهاییی رو که با خودش اورده بود رو بشوره که مگه بچه ها میذاشتن همه میخواستن کمک بدن و کیان که تا اخر از تو ابها بیرون نمیومد و دوباره زهرا سادات د...
نویسنده :
مامان حمیده
23:17