زهراسادات مهدویزهراسادات مهدوی، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

خاطرات من و زهرا

21 مهر انار چینی

1391/10/25 10:49
نویسنده : مامان حمیده
174 بازدید
اشتراک گذاری

عصر پنج شنبه وسایلمون رو جمع کردیم که بریم خانوک اول مامان رفت کلاس خوشنویسی و بعد از اون راه افتادین و رفتیم بسوی خانوک چون روز قبل مامان جونی زنگ زده بود و گفته بود بریم تو انار چینی کمکشون کنیم شب که رسیدیم مامان جونی شام درست کرده بود شام خوردیم و بعد از شام هم کلی با باباجون و مامان جون حرف زدیم وپسته برشته شده که مامان جون درست کرده بود خوردیم صبح روز بعد تا ما از خواب پاشدیم باباجون رفته بود سر زمین های پسته ما هم صبحانه خوردیم و رفتیم باغ برای چیدن انار که چند نفر دیگه هم کمکمون بودن و زهرا سادات با بچه های اونا کلی بازی کرد و کلی انار خورد باغ مناری هم باغ بابایی عاطفه بود و زهرا سادات با بچه های اونا هم کلی بازی کرد انار چینی که تموم شد رفتیم خونه مامان جونی و زهرا سادات با عمه زهرا رفتن حموم و از بس خسته شده بود همون کنار سفره خوابش برد بعد از ظهر هم رفتیم خونه خاله عفت چون اونا هم انار چینی داشتن و مامانی و بابایی هم رفته بوده کمک اونا و بعد از ظهر هم با عمه زهرا برگشتیم کرمان و مامان جون و بابا جون موندن تا با اب انارا رب انار بگیرن  و روز خوب و خسته کننده رو پشت سر گذاشتیم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)