زهراسادات مهدویزهراسادات مهدوی، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

خاطرات من و زهرا

13 مهر 91 رفتن به نمایشگاه گل و گیاه

1391/8/30 16:09
نویسنده : مامان حمیده
210 بازدید
اشتراک گذاری

 

ا

امروز صبح خاله آزاده زنگ زد و گفت که نقشه قالی رو که برای استاد کشیده بود ی بیار که عصر استاد میاد و انو تحویل یگیره که من اول رفتم کلاس خوشنویسی و بعد از اون رفتم خونه خاله ازاده که کار استاد رو تحویل بدم ولی استاد نیومد چون ماشینش بنزین تموم کرده بود و من کارو گذاشتم خونه خاله آزاده و برگشتم خونه بابای زهرا سادات که اداره بود و زهرا سادات تفلک از بعداز ظهر خونه مامانی بود که زنگ زدم بابای زهرا سادات و گفتم بیا بریم نمایشگاه تا زهرا سادات هم هوایی عوض کنه که بابای زهراسادات اومد و با هم به نمایشگاه رفتیم اونجا رو با گلهای خیلی زیبایی تزیین کرده بودن و اقای بهمن هاشمی هم برنامه اجرا میکردن که کلی برنامه های جالبی داشتن که زهرا سادات هم با موسیقی ها دست میزد بعد از اینکه از نمایشگاه اومدیم خاله ساره اینا هم اومده بودن خونه مامانی که عمو محمد برای هممون پیتزا خریده بود و تا آخر شب خاله ساره اینا خونه مامانی بوده ولی ما خونه مامانی موندیم چون بابایی هنوز از بشروییه نیومده بود و ما مواظب مامانی بودیم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)