28 شهریور روز دختر
از روز قبل که مامانی و خاله ها تصمیم گرفته بودن بریم هفت باغ تو ویلای بابایی آش بپزیم که هم گود بای پارتی برای خاله فخری بشه که بعد از ٢ سال دوباره میخواستن برن قم تو شهر خودشون و هم روز دختر رو جشن بگیریم از قضا تولد پارسا هم بود و خاله ساره گفت حالا که شما میخواین برین جشن بگیرین ما هم میاییم و تولد پارسا رو اونجا برگزار میکنیم خلاصه ما رفتیم خونه مامانی و با اونها رفتیم هفت باغ اول از همه بساط آش رو فراهم کردیم تا مهمونها یه آش دبش تو یه عصر بیاد ماندنی بخورن بعد از اون خاله ساره اومد و جشن تولد پارسا رو گرفتیم که خیلی بهمون خوش گذشت و بعد از تولد هم گود بای پارتی خاله فخری شروع شد که تا اشکش رو در نیاوردن ملت ولشون نکردن که زهرا سادات تا چند روز بعد همش میخوند مهدوی بای بای / اسدی بای بای خلاصه شب که همه مهمونها رفتن ما هم وسایل رو جا دادیم و همراه بابایی اومدین کرمان