زهراسادات مهدویزهراسادات مهدوی، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

خاطرات من و زهرا

پنجشنبه1 فروردین 1392

1392/1/15 14:42
نویسنده : مامان حمیده
133 بازدید
اشتراک گذاری

امروز صبح رفتیم خونه خاله صدیقه تا هم عید رو بهشون تبریک بگیم و هم اینکه برای مراسم زیارت عاشورا و خوردن صبحانه دعوت شده بودیم اگر چه ما دیر رسیدیم و فقط برای خوردن صبحانه رسیدیم و زهرا سادات هم کلی با بچه ها بازی کرد و بعد از اونجا به خونه مامان جونی اینا رفتیم تا عید رو بهشون تبریک بگیم و مامان جونی هم بهمون عیدی داد و با هم به خونه مامانی اینا اومدیم برای اینکه مامان جونی و عمه فاطمه اومده بودن تا عید رو به مامانی اینا تبریک بگن ظهر هم مامانی نهار درست کرد و دایی علی هم اومدن و نهار رو دور هم خوردیم و بعد عمو حسین اینا اومدن خونه مامانی و عصر که کمی استراحت کردیم همگی باهم به خونه مادر بزرگ رفتیم و عید رو به عمه ها تبریک گفتیم و بعد به خونه دایی علی اومدیم و شام خوردیم وبه خونه اومدیم و یه روز بارونی و خوب رو پشت سر گذاشتیم

http://s2.picofile.com/file/7688331498/tarahaan_ir_norooz_92_5_.gif

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)