یه اتفاق خیلییییییییییییییی بد
روز شنبه 12 مهر بود و روز عرفه که زهرا سادات به مهد رفت و ظههر من زودتر از مدرسه اومدم و رفتیم خونه مامانی تا باهم به خونه ننه جان بریم و مراسم دعای عرفه رو اونجا باشیم تا شب خونه ننه جان بودیم . بعد به خونه خاله فاطمه رفتیم که تازه یه نی نی خوشکل به دنیا ااورده بود و بعد به خونه مامانی رفتیم صبح روز بعد عید قربان بود و رفتیم خانوک و مامان جونی گوسفند قربانی کرده بودن شب زهرا سادات تب شدید کرد و تا صبح همش پاشویش دادیم و صبح هم به مهد نرفت و خونه مامانی موند و ظهر که من از مدرسه اومدم مامانی گفت که با خاله ساره تماس گرفته و اوم گفته که پویان سرش شکسته و رفتن بیمارستان و مامانی به همراه دایی علی به بیمارستان رفتن و عصر که من خودم رفتم بیمارستان با صحنه ای فراتر از شکتن سر پویان مواجه شدم پویان روز عرفه تصادف کرده بود و خاله ساره چیزی به ما نگفته بود به خاطر اینکه قلب مامانی مشکل داره و دوروز تمام پویان تو بیمارستان بوده و پارسا که صحنه هایی فراتر از سن کودکیش دیده بود و کلی ناراحت شدیم ولی خدارو هزاران مرتبه سپاس گذاریم که پویان از این خطر وحشتناک سلامت بیرون اومد و روز بعد که خاله ساره اومدن خونه مامانی زهرا سادات که توقع چنین صحنه ای از پویان نداشت کلی ترسید و تا یه نیم ساعتی پیش پویان نمیرفت و کلی ارومش کردیم تا اینکه جو رو پذیرفت و با پویان بازی کردن خدا برای دشمنان ما این صحمه هارو نیاره الهی امین