اردو شماره 2
امروز صبح زهرا سادات خیلی زود از خواب بیدار شد و کلی ذوق داشت برای اینکه از طرف مهد اونارم میخواستن ببرن اتش نشانی و خوراکی براش اماده کردم و رفتیم مهد زهرا سادات ظهر که مامانی میره دنبال زهرا سادات زهرا سادات یه ماکت ماشین اتش نشانی که بهشون داده بودن به همراه داشته وقتی که من اومدم خونه مامانی زهرا سادات همش از تصادف اینجور چیزا تعریف میکرد که مامانی گفت امروز که داشتن از اتش نشانی برمیگشتن دوتا ماشین جلوی مینی بوس اونها تصادف میکنن و اقای راننده هم ترمز میکنه که بچه ها حسابی میترسن و اقای راننده میره و برای بچه ها بیسکوییت میگیره و از دلشون در میاره و بچه ها هم که همه همیار پلیس هستن به اقای راننده میگن که از این نوع ترمز دیگه ممنوعه و خدا رو شکر که اتفاقی برای هیچکدوم از بچه ها رخ نداده
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی