جمعه 3 آبان 92
امروز صبح که از خواب پا شیدیم تصمیم گرفتیم که امروز رو در خونه به سر ببریم ولی امان از این دل خوشحال ما چون وقتی مامانی تلفن کرد و گفت که با خاله اشرف اینا میخوان برن جنگل قائم ما هم سریع گفتیم که ما با شما میاییم البته بابای زهرا سادات طبق معمول رفته بود جوپار برای ویلا سازی و بعد هم مامانی اومد و با هم رفتیم خونه خاله اشرف نهار رو اونجا خوردیم و همگی وسایلمون رو جمع کردیم و به جنگل قائم رفتیم اونجا کلی به زهرا سادات خوش گذشت وبعد بابای زهرا سادات اومد و رفتیم خانوک البته زهرا سادات هنوز پاش به ماشین نرسیده بود که خوابش برد و تا خانوک خواب بود و اونجا هم مامان جونی اینا تنها بودن و شام خوردیم و به کرمان اومدیم و روزی رو که دلمون میخواست در آرامش به سر ببریم با کلی خستگی به اتمام رسوندیم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی