14 رمضان
امروز زهرا سادات خیلی بدی کرد ظهر با اون که من روزه داشتم نذاشت بخوابم تازگیها اگر من بخوام بخوابم هی میگه مامان بیدار باش تا من بازی کنم که حسابی کلافه شدم و چون خیلی خسته بودم بهش محل نذاشتم شاید خوابش ببره ولی چون شیشه پنجرمون کمی شکسته و وقتی کولر رو روشن میکنیم صدای بدی میده زهرا سادات هم خیلی از این صدا میترسه و یه دفعه صدا شروع شد و زهراسادات که فکر میکرد ما خوابیم و حسابی ترسیده بود زد زیر گریه و هی میگفت آقا غوله منو نخور من دختر خوبی میشم و ما که ز خنده رودبر شده بودیم و زهرا سادات که دید ما بیداریم آروم گرفت ولی خوابش نبرد و بعد از ظهر دایی مصطفی اومد دنبالمون و با هم پیش مامانی رفتیم و به خونه خاله زهرا رفتیم برایافطاری و بعد از اونجا به خونه اومدیم و زهرا سادات از فرط خستگی زود خوابش برد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی