زهراسادات مهدویزهراسادات مهدوی، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

خاطرات من و زهرا

13 رمضان

1392/5/2 0:02
نویسنده : مامان حمیده
152 بازدید
اشتراک گذاری

امروز صبح زهرا سادات خیلی دیر از خواب بیدار شد و تا اینکه صبحانه خورد دیگه ساعت ١١.٥ شده بود داشتیم وسایلمون رو جمع میکردیم که بریم خونه مامانی که حامد و حسام که اونجا بودن تنها نباشن که بابای زهرا سادات اومد خونه و یه خبر خیلی خوب بهمون داد و اون قراردادش با اداره بود و ما خیلی خوشحال شدیم بابای زهرا سادات رو به اداره رسوندیم و به خونه مامانی رفتیم اونجا زهرا سادات و حامد کلی باهم بازی کردن و کلی هم خراب کاری عصر هم بابایی و دایی مصطفی دهبالمون اومدن و به شهر بازی رفتیم و که دعوت دایی علی بودیم و داییعلی ما رو افطار دعوت کرده بود شهر بازی اونجا کلی به بچه ها خوش گذشت و ماشین سواری و قطار وحشت که پویان خیلی ترسید و چرخ و فلک که زهرا سادات و پارسا حسابی کیف کردن و خلاصه یه شب خیلی خوب رو پشت سر گذاشتن19.gif

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)