زهراسادات مهدویزهراسادات مهدوی، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

خاطرات من و زهرا

یک سالگی گل همیشه بهار

1390/10/24 0:51
نویسنده : مامان حمیده
314 بازدید
اشتراک گذاری

زهرا سادات دوازده ماه پر پیچ و خم رو با همه خوبی ها و بدی هایی که داشت پشت سر گذاشت تا اولین بهار باز شدن خودش رو به همراه دیگران جشن بگیره و امیدوارم که این جشنها هزار سال دیگه ادامه داشته باشه و زهرا سادات سالم و سلامت بهار های عمر خودش رو جشن بگیره

چند روزه که کلی در تکاپوبرا جشن تولد یک سالگی زهرا سادات هستیم امروز صبح بابای زهرا اومد دنبالمون و رفتیم قنادی برا تولد کیک و شمع و فشفشه گرفتیم و فرار شد بقیه وسایل رو بابای زهرا وقتی از اداره بر میگرده خرید کنه . دل تو دلم نبود چون میخواستم یه جشن خوب برا زهرا سادات بگیرم برا همین زهرا کمک کرد و زیاد نق و نوق نکرد تا من تونستم خونه رو مرتب کنم و وسایل رو آماده کنم اولین مهمون ما مامانی و زن دایی علی بودن که خب فکر میکردن من خیلی کارام مونده و زود اومده بودن تا به من کمک کنن من و مهکامه جون با هم وسال تزییناتی رو به دیوار زدیم و از اونجایی که از بیست روز قبل برا زهرا داده بودم پلاک طلا به اسم خودش بسازن و هر چی تماس میگرفتم و آقاهه میگفت هنوز آماده نیست یه کم دلشوره داشتم کم کم بابایی و خاله ساره هم اومدن و دایی علی و مهکامه جون با زهرا رفتن پلاک رو از مغازه تحویل بگیرن اگر چه یه نیم ساعتی هم طول کشید ولی بالاخره انتظار به پایان رسید و خیال منم راحت شد ولی بعد از چند دقیقه دلشوره بعدی به سراغم اومد چون هنوز مادر جون زهرا سادات و دو تا عمه هاش نیومده بوده و ما که تماس گرفتیم گفتن که ما نمیاییم و ما کلی ناراحت شدیم و سفره شام رو آماده کردیم تا بقیه مهمونها معطل نشن ولی بعد از شام که جشن اصلی شروع شد زهرا سادات کلی به مهمونها فاز داد و با حرکات موضون خاص خودش کلی مهمونها رو سر حال آورد و در این بین بابای زهرا سادات از این حرکات مستثنی نبود و با دخترش کلی مهمومهارو خندوندن و زهرا سادات اولین شمع سوزان زندگی خودش رو فوت کرد و  اون رو با چاقو برید بعد نوبت به هدیه ها رسید که همه مارو شرمنده خودشون کردن مامانی و بابایی تابلوی پته خیلی قشنگی به همراه مبلغی پول خاله ساره یه لباس قشنگ و دایی مصطفی یه عروسک خیلی بامزه و دایی علی هم یه لباس زیبا برای زهرا سادت آورده بودن که دست همگیشون درد نکنه و این طوری بود که جشن تولد یک سالگی زهرا سادات به پایان رسید .خدایا برا همیشه برامون نگهش دار

آمین

طفل های امروزی

پدر بزرگ به نوه اش را نصیحت میکرد و می گفت : اینقدر قند نخور . پسته و بادام را با دندانهایت نشکن تا کرم خوردگی پیدا نکند . من مراعات کرده ام و حتی یک دندان کرم خورده هم ندارم ببین ؟

طفل نگاهی به پدر بزرگ کرد و گفت : به من کلک نزنید بابا بزرگ دندان های شما مصنوعی است.

animated gifs of babies

 

 

تولد زهراسادات

 

تولد

 

تولد

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)