شبهای روضه خونه مامانی 1
امروز صبح خونه مامانی نرفتیم برای اینکه مامانی خیلی کار داشت و اگه ما میرفتیم زهرا سادات اذیت میکرد و مامانی کارهاش ذو برابر میشد عصر ساعت 4 هراه بابای زهرا سادات به خونه مامانی رفتیم و زهرا سادات که تو ماشین خواب رفته بود یه نیم ساعت نخوابیده بود که حامد و حسام اومدن و زهرا سادات از خواب بیدار شد و قبل از اینکه مراسم شروع بشه کلی با بچه ها بازی کرد وقتی مراسم شروع شد اول زهرا سادات دختر خوبی بود ولی یه دفعه به سرش زد و کلی با بچه های دیگه اذیت کردن و حاج آقا هم هی میگفت که بچه ها رو ساکت کنید ولی زهرا سادات اصلا توجه نمیکرد و اومد تو آشپز خونه و تشتی رو که توی اون آب بود خالی کرد روی خودش تا اینکه اومدیم طبقه بالا و یکم خوراکی بهش دادیم ولی ول کن نبود و خودش هی میرفت پایین ولی تا آخر روضه دختر خوبی شد و بعد هم کلی با پارسا و پویان بازی کرد و وقتی به خونه رسیدیم از بس خسته شده بود زود خوابش برد