مهمونی عید
از چند روز قبل خاله ها رو برای روز هشتم عید دعوت کرده بودم که بیان خونمون شب قبل از مهمونی هم تا ساعت 11 خونه مامانی بودبم ولی یه دفعه از ساعت 12 زهرا سادات هی بی قراری میکرد و ما نمی فهمیدیم که چش شده که یه دفعه یه عالمه بالا اورد تا صبح چند مرتبه همین جوری شد که اون موقع شب اونم تو ایام تعطیل هیچ کاری نمیتونستیم بکنیم تا اینکه روز بعد رفتیم بیمارستان و دکتر یه قطره ضد تهوع به زهرا سادات داد
بعد از اون هم رفتیم خونه مامانی و مامانی هم با ما اومد خونه ما و میوه و شیزینی و اجیل اماده کردیم و منتظر مهمونها شدیم مهمونها که اومدن زهرا سادات کلی بازی کرد با بچه ها ولی هر چند لحظه میومد تو بغل چون شکمش هنوز درد میکرد ولی خدا رو شکر تا شب دیگه خوب شد و مهمونی ما هم به خوبی و خوشی گذشت
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی