زهراسادات مهدویزهراسادات مهدوی، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه سن داره

خاطرات من و زهرا

غدیر 90

1390/8/30 16:46
نویسنده : مامان حمیده
188 بازدید
اشتراک گذاری

امسال هم مثل سال گذشته صبح رفتیم خونه مامانی تا هم عید رو بهشون تبریک بگیم هم عیدی از بابایی که سیده بگیریم ما که هز همه زود تر رفته بودیم دایی و خاله هنوز نیومده بودن ما زهرا سادات هم همش بهونه میگرفت یه چند ساعتی گذشت تا اینکه عموی مامان و عمه های مامان اومدن دیدن بابایی دایی مصطفی هم که اومده بود زهرا سادات از دپرستی در اومد و کلی با بچه ها بازی کرد موقع ناهار که شد زهرا ساذات هدیه هایی رو که برا بچه ها گرفته بود به اونها داد اگر چه خودش بیشتر از اونها استفاده کرد بعد از ظهر هم با بابایی و مامانی رفتیم خونه مادر بزرگ مامان و بعد هم رفتیم خونه مادر بابایی بعد از اونجا بابا اومد دنبالمون رفتیم خونه دایی بابا چون اقا بزرگ اونجا بود ما هم رفتیم عید و به اونها تبریک بگیم و هم عمه ها رو مه اونجا بودن بیاریمشون خونه خودمون خلاصه یه روز پر کار با عیدی های فراوان داشتیم و حسابی هم خوش گذشت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)