زهراسادات مهدویزهراسادات مهدوی، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

خاطرات من و زهرا

رسیدن به وطن

1393/1/24 23:15
نویسنده : مامان حمیده
136 بازدید
اشتراک گذاری

روز جمعه صبح ساعت 4 صبح از خواب بیدار شدیم و صبحانه خوردیم اگرچه همگی خواب الود بودیم و بعد سوار اتوبوس شدیم و به طرف جده به راه افتادیم اونجا مقدمات اولیه رو انجام دادیم و ساعت 12.5 بود که از جده به فرودگاه کرمان حرکت کردیم و ساعت 3.45 دقیقه بود که به کرمان رسیدیم و همه به فرودگاه اومده بودن با هم سفری هامون خداحافظی کردیم و دایی علی کیان رو بغل کرده بود که اول کیان رو دیدیم و حسابی دلمون براش تنگ شده بود و بعد عمه زهرا و عمه فاطی و عمو میثم رو دیدیم و با اونها به جوپار رفتیم و مامان جونی برامون گوسفند خریده بود و تا اخر شب اونجا بودیم و بعد با کوله باری از خستگی به خونه رسیدیم که دایی علی از خونه مامانی که اومدن و یه سربه خونه ما اومدن و تا ساعت 12 شب بود که ما به ارامش بعد از سفر رسیدیم 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)