سفر به سرزمین وحی
صبح روز سه شنبه زهرا سادات دیگه مهد نرفت و بردیمش خونه مامانی و من هم رفتم مدرسه و ظهر همگی خونه مامانی جمع شده بودیم و همگی با ما خداحافظی کردن و ما رفتیم فرودگاه البته بابای زهرا سادات چون دانشگاه بود خیلی دیر به فرودگاه رسید اونجا خاله بتول مقدمات کار ما رو انجام داد و ما رفتیم به سالن ترانزیت و بعد یک ساعتی معطلی نماز مغرب و عشا رو خوندیم و سوار اتوبوس های فرودگاه شدیم و به طرف هواپیما حرکت کردیم و بعد سوار هواپیما شدیم و خلبان هواپیما هم از آشناهای بابایی بود و کلی به ما خوش گذشت و زهرا سادات هم یه دوست خوب به اسم سحر داشت که کلی با هم بازی کردن و با مهماندارهای هواپیما دوست شده بودن و از اونجایی که جشن تولد یکی از مهماندارهای هواپیما بود کیک جشن تولد برای زهرا سادات و سحر اوردن و ساعت 5/9 بود که به فرودگاه جده رسیدیم و بعد از مقدمات فرودگاه جده به سمت مدینه حرکت کردیم که ساعت 2 نیمه شب بود که به هتل بدرالمدینه که در نزدیکی قبرستان بقیع بود رسیدیم و بعد از اینکه کلید اتاقهارو تحویلمون دادن به اتاقهامون رفتیم و زهرا سادات که در طول مسیر هم خواب بود بخواب خوبش ادامه داد