عرفه 1392
امروز صبح زهرا سادات مثل هر روز رفت مهد کودک و ظهر که رفتیم دنبالش خاله یه کارت خیلی قشنگ که عکس یه گوسفند روش بود به مناسبت عید قربان به زهرا سادات دادوبا هم رفتیم خونه مامانی تا با هم بریم خونه ننه جان دعای عرفه با مامانی و فاطمه به خونه ننه جان رفتیم و زهرا سادات که حسابی خوابش میومد همون اول دعا خوابش برد و تا آخر خواب بود بعد از دعا همگی با هم کمک دادن و فرشها و بقیه وسایل رو جمع کردن و سر جای خودشون گذاشتن برای مراسم سال آینده و شب هم شام خوردیم و به خونه اومدیم و همون موقع بابای زهرا سادات اومد و با هم به خانوک رفتیم برای فردا که عید قربان بود و بابا جونی میخواست گوسفند قربانی کنه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی