ولادت حضرت زینب (س)
امروز صبح که زهرا سادات از خواب بیدار شد سریع صبحانه خوردیم و چون بیرون زیاد کار داشتیم زهرا سادات رو به خونه مامانی بردم ولی کلا یادم رفته بود که باید امروز میرفتیم خونه رقیه خانم جشن برای همین وقتی کهمامانی بهمون گفت که باید بریم خونه رقیه جشن حسابی شوکه شدم از اینکه یادم رفته بود ولی عصر بهمراه مامانی و فاطمه به اونجا رفتیم و خیلی بهمون خوش گذشت بعد از اونجا به خونه مامانی رفتیم و زهرا سادات که عصر اصلا نخوابیده بود بی حوصله بود و حوصله اینکه با پارسا و پویان بازی کنه رو هم نداشت و زود اومدیم خونه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی