در کوچه پس کوچه های خاطرات یک سالگی
خواست گاری دایی علی یکی از بیاد ماندنی ترین خواستگاری های دنیا از اونجایی که خدا یه دفعه سه تا نی نی شیطون بلا توی خانواده ما مرهمت فرموده بود که خودش برای همیشه حفظشون کنه شب بعد از اینکه همه توی خونه مامانی گرد هم امدیم که به این مجلس امر خیر بریم من که مامان زهرا باشم رفتم زیر اب پاهای زهرا رو بشورم و اونو اماده کنم از اونجایی که نمیدونستم اب اینقد داغه پای بچه رو کردم زیر اب و چشمتون روز بد نبینه داد بچه هوا رفت همینکه دست زیر اب کردم دیدم اب داغ داغه خوب بالاخره رفتیم ولی چه رفتنی زهرا سادات نیم ساعت بیشتر ساکت نبود و طبق معمول مراسم تاب دادن خانم خانمها اغاز شد مامانی که مادر شوهر بود و من که خواهر شوهر بودم توی اتاق عروس خانم ا...
نویسنده :
مامان حمیده
15:16