29 آبان
امروز صبح زهرا سادات زود از خواب پا شد و با هم به خونه مامانی رفتیم تا هم مامانی رو به خونه ننه جان برسونیم و هم وسایلی رو که برای شله زرد پزون روز چهارشنبه لازم داریم بخریم ولی وقتی به خونه مامانی رسیدیم وحیده خانم خواهر فاطمه اونجا بود و مامانی نتونست بره خونه ننه جان من هم زهرا سادات رو خونه مامانی گذاشتم و خودم رفتم وسایل شله زرد پزون رو خریدم . عصر هم همراه مامانی و بقیه به خونه مامان مهکامه زن دایی علی رفتیم و چون مادربزرگشون تازه فوت کرده بود به اونا تسلیت گفتیم و بعد از اون به خونه دایی بابا رفتیم برای اینکه عمه فاطمه و عمو میثم رد دعوت کرده بودن پاگشا و ما هم باید میرفتیم تا آخر شب اونجا بودیم و زهرا سادات کلی زبون ریخت و براشون شعر خوند وبعد به خونه برگشتیم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی