زهراسادات مهدویزهراسادات مهدوی، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

خاطرات من و زهرا

رفتن مامانی و بابایی به کربلا

1391/3/28 0:35
نویسنده : مامان حمیده
265 بازدید
اشتراک گذاری

شکلک های محدثه

از چند ماه قبل که بابایی برای کربلا ثبت نام کرده بود امروز که 6خرداد بود نوبتشون شده بود که برن کربال البته مامانی و بابایی تنها نبوده و دایی مصطفی و ننه جان زن دایی محمد علی و خاله بتول و شوهرشون که مدیر کاروان هستن با اونها بودن ساعت سه به فرودگاه رفتیم و اونا رو به مقصد بغداد بدرقه کردیم از اونجا با زن دایی به خونه اومدیم و روز بعد با زن دایی و حامد و حسام به پارک نشاط رفتیم و بچه ها کلی بازی کردن توی این چند روز که دایی مصطفی نبود یا ما خونه اونا بودیم یا اونا خونه ما بودن و حسابی زهرا سادات با حامد و حسام اخت شده بود ولی با این حال چون زهرا سادات به مامانی خیلی وابسته است تم این جند روز که خونه مامانی نرفته بودیم زهرا سادات از غذا خوردن افتاد و مجبور شدیم که اونو ببریم دکتر که با کلی شربت آهن و شربت اشتها زهرا سادات شروع به غذا خوردن کرد ولی زیاد نبود تا اینکه مامانی اینا از کربلا اومدن و زهرا سادات کلی ذوق کرد و مامانی هم برای زهرا سادات کلی سوغات آورده بود کفش .کیف و یه عروسک خوشگل که اسم اونو سوگولی گذاشتیم .دست مامانی و بابایی درد نکنه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)